ღღ هر ترانه یک بهانه ست واسه باتو ما شدن ღღ

حیاط خلوتی دوستانه و حرف هایی از جنس سکوت...

ღღ هر ترانه یک بهانه ست واسه باتو ما شدن ღღ

حیاط خلوتی دوستانه و حرف هایی از جنس سکوت...

امیدت به خدا باشه...

زندگی را نفسی ارزش غم خوردن نیست
و دلم بس تنگ است
بیخیالی سپر هر درد است
باز هم میخندیم
آنقدر می خندیم که غم از رو برود  

 دیشب داشتم یه آهنگ گوش می دادم جای همگی خالی روحیه ی مان بس عوض شد... حالا هرچی دنبال آهنگم پیدا نمیکنمخلاصه بعدازشنیدن آهنگ تلنگری خوردیم نسبتا روبه بالا و نتیجه ش این شدکه انرژی مثبت بسیاری را دریافت کردیم به لطف خدا گفتیم یه موج مثبتی هم روانه این دیار مجازی کنیم خلاصه... 

دیگه مطمئن شدم تقریبا تمام حس و حالم به درون خودم برمیگرده و نوع ارتباطم با اطرافیام... هروقت دلم گرفته ست قبلش یا دعوایی با کسی داشتم یا بحثی بوده که روانمو بهم ریخته و خلاصه خودم با خودم مشکلی ندارم... 

خداهم لطف کردن درهای رحمتشو علی الحساب برامون باز کردن اساسی... قبلا هم باز بودااااااااااا ولی الان حسابی تر شده... امیدوارم این ضرب المثل هرسالی که نکوست از بهارش پیداست در مورد امسال ما صادق باشه و جیبی پرپول نصیبمون کنه... از اونجایی که حسود نیستم ایشالا نصیب شماهم کنه... 

و امااااااااااا آهنگ اینو می خونه: 

مگه نمیدونی عیده، مگه نمیدونی عیده 

دیروز که گذشت، امروزو ببین 

امیدت بخدا باشه ،دیگه غصه نخور  

فردا روشنه، امیدت بخدا باشه 

ازلطف الهی همه جا عطر محبت پیچیده 

دوباره سال جدیده 

هردعای خیره ، دعاکن توی این لحظه ها برسی به آرزوت، آره عیده 

دعاکن واسه ی اونکه دلش از بدی های زندگی سوخته 

اون مادری که یه عمره واسه ی عزیزش چشم به در دوخته

مگه نمیدونی عیده، مگه نمیدونی عیده 

تو دل تک تک هرکدوم ازما پره عشق و امیده 

مگه نمیدونی عیده، مگه نمیدونی عیده  

از برکت دستای خدای مهربون روزی رسیده

احساس من اینه تقدیر همینه تو این سال جدید پربشه از مهر و محبت دلاتون  

 بهلهههههههههههههههههههه حالا اگه کسی فهمید چیه آهنگش ممنون میشم بگه چیه و ازکجا میشه پیداش کرد من جایی شنیدم فقط... کلا وقتی دل آدم روشنه همه چیز قشنگ تر به نظر می رسه... از ته دلم برای هرکسی می شناسم و نمی شناسم بهترین هارو می خوام... 

یه خبری چندلحظه پیش شنیدم که امیدوارم خیرباشه و خوشی همراهش... دعاکنید لطفا برامون  

دیگه همین دیگه گفتم یکم به جای انرژی منفی انرژی مثبت بدم شاید به این مجازیستانم سرایت کنه... باورکنین امروز که به چندتا وبلاگ سرزدم به صورت خاموش فقط متنهای تلخ، ناراحتی، دلخوری، غم و غصه دیدم... امیدوارم دلای همه شاد شاد باشه... 

تسلیت نوشت: آغاز دهه ی فاطمیه روهم به همه ارادتمندان تسلیت میگم... التماس دعا

 بعدا نوشت: به لطف سمانه جان تونستم آهنگو پیداکنم ولی اون لینک یافت نشد برام بعد سرچ کردم با اسم خواننده و نام آهنگ یافت شد به لطف گوگل اینم لینک http://www.tak-seda.in/article3038.html 

شهرام صولتی و شهیاد آهنگ مگه نمیدونی عیده

مبتلا باید بود...

این دفعه می خوام توضیح پستو اول پست بدم... این متنو فقط یه جا خوندم... زندگی امروز اکثرماها خشک شده... طلاق ها زیاد شده... کج خلقی ها زیاد شده... بحث و جدل ها زیاد شده و در عوضش زیبایی های زندگی کمترشده متاسفانه...

منکه به شخصه حس میکنم دچار افسردگی اندکی شدم... حتی 8 روز سفر طولانی به قشم هم حال و هوامو عوض نکرد... بهم ریخته ام... زود ناراحت میشم... بهونه گیر شدم... یه وضعیه اصلا... 

این متنو که خوندم گفتم بذارم شاید دونفر متاهل خوندن حال و هواشون عوض شد خلاصه شامل حال ماکه نمیشه...  

خونمون دکورش عوض شده... رنگ و روش عوض شده... همه چیز جذاب ترشده... اما توی روحیه من ذره ای تغییر ایجاد نشده... نمیدونم ازکجا نشأت میگیره... هزچی هست خیلی حس بدیه... امروز که داشتم به درختای دانشگاه نگاه میکردم... وقتی سرسبزی خاصشونو دیدم... دلم گرفت... کاش دل منم مثل اونا ازخواب زمستونی بیدار میشد... 

گاهی فقط و فقط یه ناجی میخوای... یکی که بفهمه حرفتو... بفهمه دردتو... بعد بدون اینکه ازت بپرسه چرا سعی کنه بهت آرامش بده... پند نده... نصیحت نکنه... فقط با نگاهش آرومت کنه... چیز زیادیه خدا؟؟!

******************* 

ببوسیـدِش...حتمـآ قبـلِ خواب ببوسیـدَش...

حتی اگه با همـ دعـوایِ بـدی کرده باشیـد،حتی اگه بهتـوטּ گفته باشه از این زنـدگیِ کوفتـی خسته شده.

حتی اگه برچسـبِ بد اخـلاق بهـتوטּ چسبـونده باشه...

ببوسیـدِش...حتی اگه بهتـون گیرِ بیخـود داده باشه...گفته بـآشه از لباسی که شمـآ عاشقشیـטּ

مـُتنفـره.حتی اگه نفهمیـده باشه شما موهـآتوטּ رو مِش کردیـטּ...

ببوسیـدِش...حتی اگه بـویِ عـَرقُ خستگی میـده...حتی اگه یـآدش میـره جواب سلامــِ شمآ رو بـده.

حتی اگه خیلی وقته براتـون گــُل نخـریده...

ببوسیـدِش...وقتی زیرپیـرهنی سفیـدِ حلقه ای پوشیده و بـآزوهایِ سفیدش رو با اوטּ پیـچ ماهیچه ایِ

مـَردونه انداخته بیـرون.وقتی صورتش ته ریشِ جذابی داره .. وقتی صداش خستهُ خمارِ خوابــه...

ببوسیـدِش...حتی اگه شمـآ رو رنجـونده و غـرورش نمیذاره دلجـویی کنه...حتی اگه گرسنه َس و بـآ شمـآ

مثلِ آشپـزِ دربـآرِش برخـورد می کنه...حتی اگه یـآدش میـره ازتـوטּ تشـکر کنه.

ببوسیـدِش...وقتی براتـون یه آهنگِ جدیـد میذاره و میگه : اینـو برای تـو آوُردم  ...وقتی تو چـِشآش

پـُرِ خواستنه...وقتی دست هـآیِ ظریـفِ دختـرونهَ تـوטּ میـوטּِ دستایِ زُمخت و مردونه َش گـُمـ میشـטּ...!

ببوسیـدِش...حتی اگه از عصبـآنیت داریـد دیوونه میشید.حتی اگه شمـآ رو با مـآدرش مقایسه مـے کنه..!!

حتی اگه با حرص مـے خوایید از خونه بزنیـد بیـرون و اوטּ محـکم بـازوهـآش رو دورتـوטּ حلقه می کنه و

وسـط ِ جیـغ های ِ شمـآ با خنـده می گه : عزیـزمـ ؛کـُجا مـے خـوای بـری این وقته شب ؟!

ببوسیـدِش...وقتی ناغافلی لباسی رو خریـده که هفته ی پیش ، پشت ِ ویتریـטּ دیدیـטּ و فقـط یه کلمه

گفتیـטּ این چه خوشگله...وقتی دست هـآش پـُر از خریـد خونه َس و درُ با پـآش مـے بنـده...

وقتی بـآ نگاهـی پـُر از تحسیـטּ سر تا پاتـوטּ رو برانـداز می کنه ...

ببوسیـدِش...حتی اگه تـوی ِ شرکـت پیـآز خورده و تا موهـآش بـو میدטּ...حتی اگه با دوست هـآش

تلفنی یکـ ساعتــ حرف مـے زنه و شامِتوטּ سرد شده...حتی اگه رو دنده ی نـه گفتـטּ افتـاده...

ببوسیـدِش .. وقتی شمـآ رو وسـط ِ آرایش کردטּ مـے بوسه...وقتی بـآهاتـوטּ کُشتـی مـے گیـره و مثلِ

پـَر از رو زمین بلنـدتون مـے کنه...وقتی تو دلتنگی هـآتوטּ داوطلبـآنه مـے بـَردِتـوטּ بیـروטּ و شمـآ رو تو شهـر

مـے  گردونه...

ببوسیـدِش...حتماً قبـلِ خـوابــ ببوسیـدِش :*

شایـد فـردایی نباشـه...شآیـد شمـآ فـردا نباشیـد...شایـد اوטּ فـردا نباشـه...  

عیـــــــدتون مبـــــــــــــارک...

 

نوروز باستانی 1391 همگی مبارکــــــــــــــــــــــــــ 

امیدوارم سال پرکت و خوشی رو پیش رو داشته باشید، یک سال پراز سلامتی، آرامش، امید و خلاصه آرزوهای خوب براتون آرزو دارم... 

روز اول عید داشتم به این فکر می کردم که دهه هشتاد برای من سال دانشگاه بود، مدرسه بود، موفقیت های ریز و درشت بود، فوت برخی از عزیزانم بود، تولد اعضای جدید بود، ازدواج خیلی ها بود و دقیقا آخر آخرش هم آشنایی من با کسی که اگه خدا بخواد دهه نود میشه دهه ی شروع زندگیمون، باهم بودنمون و خلاصه یک سری اتفاقای قشنگ دیگه... 

یهو یه حسی بهم گفت دهه هشتاد دهه ی 20 سالگیت بود و الان دهه نود میشه دهه ی 30 سالگیت و ته دلم خالی شد، ازچی نفهمیدم، ولی حس می کنم ترس از بزرگ شدن بود، برعکس دهه هشتاد که آرزوی بزرگ شدن و داشتم الان ترس از بزرگ شدن دارم، به همون نسبت که من بزرگ می شم، کسایی که برام خیلی عزیزن هم بزرگ تر می شن و وارد دهه 60 سالگیشون حتی و اینجاست که ته دلمو یه غم بزرگ می گیره، دوست ندارم حسمو بگم ولی از خدا می خوام سایه ی همه پدر مادرها بالای سر بچه هاشون باشه 

نمی تونم خودمو جای دختر 23 ساله ای بذارم که مادرش دقیقا آخرین روز از سال 90 به زندگیش پایان داد و هیچکس نفهمید دردش چی بود که خواست زودتر از این دنیا بره و بچه هاشو تنها بذاره، اما می تونم بفهمم چقدر سخته آخرین روز سالت بشه روز مرگ عزیزترین کست، اولین روز سالت بشه روز خاکسپاریش و تموم سالت بشه یاد و خاطره ش، هنوز نمی دونم زندگی چی می تونه به روز آدم بیاره که صبرت تموم بشه و رفتن و به موندن ترجیح بدی... 

امیدوارم برای همه این دهه، دهه ی خوبی باشه، دهه ای که با پایانش ،یک قرن زندگی تموم میشه و برای ما شاید بودن در یک قرن دیگه اگه عمری باقی باشه، تجربه ی جدیدی از زندگی باشه( همه ش هم شد باشه باشه

خلاصه عیدتون مبارکــــــــــــ دیگه