ღღ هر ترانه یک بهانه ست واسه باتو ما شدن ღღ

حیاط خلوتی دوستانه و حرف هایی از جنس سکوت...

ღღ هر ترانه یک بهانه ست واسه باتو ما شدن ღღ

حیاط خلوتی دوستانه و حرف هایی از جنس سکوت...

بزن زیر گریه چشات تر بشه...

دندان قروچه می کنند و عذابم می دهند 

خاطراتی که  

سخت چسبیده اند کنج دلم... 

و قلبم نا جوانمردانه تیر می کشد 

از بدعهدی ایامی که  

تلخی کامش را به رخم می کشد این روزها... 

و نامردمانی که زخم زبانشان تیشه به ریشه ی هستی ام می زند... 

و خود بی خودم که اینچنین ملعبه ی دست روزگار شدم...

و دنیا چقدر جای تنگی می شود برایت وقتی 

بغض هایت  

مثل سایه هرجا که می روی همراهیت می کنند...

 

قاصدکــــــــــــ نوشتــــــــــــ

نظرات 26 + ارسال نظر
[ بدون نام ] جمعه 12 خرداد 1391 ساعت 19:19

سلام
یه کامنت تو پست قبل جامونده. اونو هم بخون

سلام دوباره
جواب دادم دوستم
نفس عمیق
یعنی ببین آهنگی که بهم دادی چقدررررررررررررررررررررررررر حرف دلمه که از همون موقع ست فقط کارم گریه ست باورت میشه؟؟؟
بند نمیاد اشکهام.....................

بزن زیر گریه

[ بدون نام ] جمعه 12 خرداد 1391 ساعت 19:22

بگو چی تونسته تو رو اینقدر به هم بریزه؟
چه جملاتی؟
چی؟

خیلی طولانیه دوستم قضیه ش
اگه بخوام دقیق بگم باید تک تک اس ام اس هارو بنویسم
ولی خلاصه ش میشه اینکه سرقضیه ی توقعات خانواده م شروع شد و یه حرفی نباید میزد که زد...
بهم میگه خانواده ت توقعشون خیلی بالاست و خودشونو دست بالا گرفتن
تو باشی بهت برنمی خوره؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

[ بدون نام ] جمعه 12 خرداد 1391 ساعت 19:26

بزن زیر گریه سبک شی یکم.....

زدم زیر گریه
سه ساعته اشکهام امونمو بریده...
اولین باره انقدرررررررر دلم گرفته از کسی
اولین باره انقدرررررررررر دلم به درد اومده...
کنارم یه عالمه دست مال کاغذی خیس تلنبار شده عین این فیلم ها

اصلا دست خودم نیست ها
لبام خشک خشک شده ولی می ترسم برم بالا مامانم بفهمه

[ بدون نام ] جمعه 12 خرداد 1391 ساعت 19:28

اون حرفی که نباید میزد و زد همین بود دیگه انشالله؟

نه بعدش متاسفانه به حرف های دیگه م کشیده شد...
کلا حرف زیاد زدیم
نصف بیشترش تحقیر و توهین بود...
بدتر ازهمه ی اینا اینه که می بینه حرفش به دلم اومده، میبینه کفری و عصبیم کرده ولی باز ادامه میده...
یه عذرخواهی ساده هم نکرد دلم آروم بشه
راحت کنارنشست و نگاه کرد
تازه امروز که دید حرفم جدیه و کنارش گذاشتم شروع کرده یکم مثلا تلاش کردن
ولی چه فایده
حتی حرف هاشم ذره ای نمی تونه آرومم کنه

[ بدون نام ] جمعه 12 خرداد 1391 ساعت 19:31

بهم میگه خانواده ت توقعشون خیلی بالاست و خودشونو دست بالا گرفتن

میدونی که اصلا با این جمله ای که گفته موافق نیستم و حتی شاید اگه من میبودم هم ناراحت میشدم ولی میخام بگم شاید روش فشاری بوده بعد یهو نفهمیده چی گفته
به هرحال همه ی ادما چرت و پرت میگن دیگه.هان؟

شاید اصن برداشتش از حرفای تو اشتباه بوده،بعد با برداشتهای اشتباه پر شده بعد اینجوری منفجر شده.هان؟

خداوکیلی دوستم اینو بهم بگو فقط
اینکه وقتی دختر لیسانس داره و داره خودشو می کشه هرطور شده بره تهران و فقط راهش ارشد گرفتنه بعد داماد حداقل کم کمش لیسانس داشته باشه زیاده؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
اینکه دستش به دهنش برسه که دخترشون توی رفاه باشه زیاده؟؟؟؟؟؟

خداییش زیاده؟؟؟؟؟؟؟؟؟
باورت میشه سر قضیه ی درسش یهو این دعوا راه افتاد؟؟؟؟؟؟؟؟/
وقتی درس نمی خونه و پشت سرهم مشروط میشه و اخرش می ترسم اخراج بشه و نگرانم و بهش تذکر میدم و قسمش میدم که حواسش به درسش باشه ولی باز اهمیت نمی ده و می پیچونه دانشگاهو حق ندارم یه چیزی بهش بگم؟؟؟؟؟؟؟؟

د آخه زورم میاددددددددددددد که حرفام اصلا توقع نیست

توقع اینه که بگم مثل اون خواستگارم ارشد داشته باش، کارت هم رسمی باشه مثل اونکه کارمند شرکت نفت بود، خونه هم بخر اونم یه جای خوب، ماشینت هم مدل بالا باشه، مراسمم هم دلم می خواد بهترین مراسم دنیا باشهههههههههههه

خیلی بهم فشار اومده یعنی هااااااااااااااااااااااااااااا

نه برداشت اشتباه نکرده آدمی که اشتباه حرفی بزنه زود سعی میکنه درستش کنه نه اینکه هی نمک رو زخم بزنه

[ بدون نام ] جمعه 12 خرداد 1391 ساعت 19:34

نه نرو بالا. تازه یه دلیل هم گیر بیار که اگه اومد پایین یهو نگرخی


فقط بگم که خیلی دلواپستم رفیق.خیلیییییییییییییی

نرفتم بالا اصلا
برای ناهارم که رفتم اشتها نداشتم غذا بخورم
مامان بیچاره م فکر کرده باز سرما خوردم
باورت میشه منی که هروقت استامینوفن می خوردم بیهوش میشدم الان خواب به چشمهام نمیاد؟؟؟//

دلواپس نباش
این نیز بگذرد
ولی دیگه نمی ذارم تکرار بشه

[ بدون نام ] جمعه 12 خرداد 1391 ساعت 19:42

خب نباید میکشیدین قضیه رو دوستم.
دوستم تو عصبانیت که ادم هرچی از دهنش در میاد میگه دیگه، مسلما تو هم حرفای خوبی تحویلش ندادی
یه بار تو کوتاه میومدی. اصن اون کوتاه نیومد تو کوتاه میومدی.سخته ولی خب بهترین کاره برای دوام یه رابطه


خراب کردین دیگه....خب تو هم یه حرفایی زدی دیگه دوستم.
دعوا تو هر رابطه ای هست دیگه دوستم.نمیشه که با هر دعوایی یه رابطه رو کات کرد. گفتنش راحته، حرف زدنش راحته ولی به عمل که برسه جون ادم درمیاد.
تصمیم اشتباه نگیرین دوستم. جفتتون عصبی بودین، هرکدومتون هم صددرصد یه فشارایی روتون بوده که اینجوری به هم پریدین، به هرحال اون هم مشکلات زندگیش زیاده، دوبرابر من و تو دغدغه داره دوستم، نباید چششو ادم روی خوبیهای یکی ببنده. میدونم و میدونی که از خیلیها سره دوستم. بعدشم که به نظر من عصبی بوده


دوستم من هی حرف نمی زدم اس نمی زدم که بیشتر حرف نزنم بعد اون هی می گفت حالا که جواب نمیدی به اینم فکر کن به اونم فکر کن
منم داغ کردم هرچی لایقش بود بارش کردم...

کوتاه اومدم که نتیجه ش شده این اگه از روز اول پامو می کردم توی یه کفش که باید ظرف فلان مدت همه ی کارات آماده باشه یا هیچی به هیچی الان وضع این نبود
اگه از همون اول سنگ هامو باهاش باز می کردم الان نمی خواستم این همه اذیت بشم که فراموشش کنم...

اشتباه کردم گفتم با همه چیزت می سازم... حاضر بودم توی زندگی هم واقعا کوتاه بیام... حاضر بودم از جون و دل زندگی کنم... چون فکر می کردم با بقیه فرق داره...

ولی نداره دوستم... باورکن همه شون مثل همه ن... یکم که زیادی بهشون بهاء بدی و بفهمن خیلی برات مهم شدن نتیجه ش میشه اینکه خودشونو بالا می بینن و تورو پایین...
حرصم گرفته به قرآن که قید همه چی رو حاضر بودم بزنم به خاطر اقا بعد اون اینجوری برخورد میکنه....................

اره اخلاقشو همیشه دوست داشتم... بخاطر اخلاقش بود که نداشته هاشو باهاش حاضر بودم کنار بیام... حتی یادته که بهت گفتم حاضرم عروسی هم نگیرم که به خرج بیخود نیافته... ولی این حرفاش برام سنگین بود

[ بدون نام ] جمعه 12 خرداد 1391 ساعت 19:46

نه برداشت اشتباه نکرده آدمی که اشتباه حرفی بزنه زود سعی میکنه درستش کنه نه اینکه هی نمک رو زخم بزنه

نه دوستم اینطوری فک نکن.همین دعوای اخریمونو یادت بیار. طولانی هم شد جرو بحثامون. الان یعنی میتونی بگی که مثلا من حرفامو از روی عمد گفته بودم؟الان اصن کینه ای به دل داریم از هم؟ببین اینطوری که فک میکنی نیست
و اما درمورد قسمت اول کامنتت هم میگم الان

د آخه دوستم حرفایی میزنی ها
من و تو قبول داشتیم که اشتباه کردیم

ولی این حاضرنیست قبول کنه اشتباه کرده اخه......
دردم همینه دیگه
دردم اینه که قبول داره حرفاش درسته

[ بدون نام ] جمعه 12 خرداد 1391 ساعت 19:50

دوستم میدونی که نمیخوام طرف اونو بگیرم، میدونی که اگه بخام پشت یکی باشم اون ادم تویی نه اون ولی میخام بگم تصمیم اشتباه نگیر.
نمیخام بگم ادامه بده،نه، ولی میخام بگم الان عصبی هستی. باید توی شرایط نرمال تصمیم بگیری.
به هرحال یه راهی رفتی که انشالله درست هم باشه،اگه میخای کات کنی میدونی که خب دردای خودشو داره و اصلا هم راحت نیست،حالا اگه تصمیمت درست باشه و دلایلت منق پسند که خب عیبی نداره،نمییخای به دلیل یه تصمیم کل عمرتو به فنا بدی که ولی اگه نه داری توی یه موقعیت اورژانسی یهو تصمیم غلط بگیری، و تصمیمت اشتباه باشه اونوخت بدون که سختیهایی که تحمل میکنی یه کار بیهوده ست و دردش چندین برابره دوستم

نه فقط می خوام یه چیز بگی بهم
انصافا، جون من تو بگو خواسته ی خانواده م زیاده؟؟؟؟؟؟/
خداوکیلی خانواده تو ملاک هاشون چیه؟؟؟

درسته که خوب بودن پسر و خانواده ش ارجحیت داره براشون
ولی می خوام بدونم مدرکش مهم نیست؟؟؟
چقدر روت حساسیت دارن بابا و مامانت انصافا؟؟
چقدر به رفاه زندگیت فکر می کنن؟؟

نمی دونم
ولی میدونی که از آدمهای مغرور و لجباز و یه دنده بدم میاد....
از اینکه کسی که اشتباهی کرده ولی حرف حرف خودش باشه بدم میاد..

منم اشتباه میکنم، منم خطا می کنم ولی بعدش که می فهمم اشتباه از طرف من بوده کم کمش سعی می کنم از دل طرف در بیارم

[ بدون نام ] جمعه 12 خرداد 1391 ساعت 19:54

وقتی درس نمی خونه و پشت سرهم مشروط میشه و اخرش می ترسم اخراج بشه و نگرانم و بهش تذکر میدم و قسمش میدم که حواسش به درسش باشه ولی باز اهمیت نمی ده و می پیچونه دانشگاهو حق ندارم یه چیزی بهش بگم؟؟؟؟؟؟؟؟


چرا کاملا حق داری. ولی خب باید ببینی چرا اینوری میکنه؟ اولا که داره چند شیفت چند شیفت کار میکنه، صددرصد بی تاثیر نیست روی تحصیلش دوستم
و اینکه یه چیز دیگه هم هست،دید پسرا به تحصیل با ماها خیلی فرق میکنه،اونا ترجیح میدن اول کار و پولشونو جمع و جور کنن بعد تحصیل کنن مثلا داداش خودم،وقتی بابام میگفت ارشد میگفت بعد از کار، ببین معتقدن با پول میتونن به درس برسن ولی برعکسش وقت گیر تره و ارزش نداره ولی خب شرایط این اقا فرق داره چون اگه مدرک نداشته باشه خودبه خود حذف میشه از گزینه های مامان بابات

ببین به جون خودم درکش می کنم، می فهممش، می دونی بارها پیشت چقدررررر از تلاشش لذت بردم، چقدرررررر ته دلم بهش افتخار کردم
همیشه دوست داشتم پشتش باشم کاری ازم برنمیاد ولی لااقل ته دلشو خالی نکنم
ولی اون هرچی میگم همه رو اسمشو می ذاره توقع و میگه خانواده ت پرتوقعن... دوستم بار اولش نبود اینو گفته ولی اینبار اادامه ی حرفاش کارو خراب کرد و منم دیگه از این حرفش خسته شدم و گفتم بهتره بری یکی انتخاب کنی که هم سطح باشین.............................

بله د منم همینو میگم اخهههههههههههههههههههههه
مامان بابای من خونه و ماشین داشتن براشون ملاک نیست ولی خود پسر و خانواده ش و موقعیت اجتماعی و مدرک براشون مهمه.......

[ بدون نام ] جمعه 12 خرداد 1391 ساعت 19:57


بش گفتی همه چی تمومه؟الان چی میگه اون؟


گفتم تمومه از نظر من همه چیز...
هیچی طبق معمول داره توجیه میکنه کارشو...

[ بدون نام ] جمعه 12 خرداد 1391 ساعت 20:09

اونجوری کله تکون نده.چون واقعا اون شکلی نیستی

چی میگه توی توجیهاتش خب؟

میگه توی ناراحتی هرکسی ممکنه چیزی بگه...

میگه وقتی یکی اشتباه می کنه اون یکی باید جو رو آروم کنه...

میگه منظورش از حرفای امروزش اونی نبوده که من فهمیدم....

کلافه اممممممممممممممممممممممممممممممم دوستم کلافه

[ بدون نام ] جمعه 12 خرداد 1391 ساعت 20:13

میخواستی بش بگی که اگه مدرک نداشته باشه پرت میشه و توهم هیچ کار خاصی نمیتونی براش انجام بدی

نه دیگه اون هم در این قضیه داره شورشو در میاره به نظرم....باید درک کنه شرایطو دیگه.

واقعا فکر می کنی نگفتم؟؟؟؟/
خب گفتم که اینجوری شده دیگه
هی میگه توقع خانواده م بالاست
معنیه توقع بالارو هنوز نفهمیده...

باید طرفش یکی باشه که به کمتر از ارشد راضی نباشه
خونه بخواد ازش
ماشین خوب بخواد
کارش هم آنچنانی و دهن پرکن باشه
یه مراسم سنگین هم به گردنش بزنن که قشنگ بفهمه توقع بالا یعنی چی...
بعد تازه دو قورت و نیم خانواده و دختره هم بگیر باشه که قدر بدونه....

دفعه ی اولش نیست اینجوری میگه خانواده م توقعشون بالاست... قبلا هم جورای دیگه گفته بود ولی اینبار دیگه خیلی فشار اومد بهم

[ بدون نام ] جمعه 12 خرداد 1391 ساعت 20:14

خب اگه این مشکلو حل کنه دیگه مشکلی ندارین که.هان؟
البته خب باید یکی هم توجیهش کنه که ملت دخترشون اضافه نیست و اونقدر دارن که بچهشونو یه عمر نون بدن پس نیازی به شوهر دادنش ندارن
البته این حرفا رو باید تو ظرایطی جز عصبانیت گفت بش

نچ دیگه فعلا مشکلی نداریم...
ولی رفع نمیشه...
کلا یه خصلتش که داره اذیتم میکنه اینه که یهو داغ میکنه یه چیز میگه بعد که خنک شد دنبال توجیه کردنه...
کلا از توجیه کردنش خوشم نمیاد
خب اشتباه کردی یه کلمه بگو اشتباه کردممممممم دیگه
انقدررررررر سخته واقعااااااا

همون من نمیدونم واقعا اگه خودش دختر دار بشه انصافا این چیزا براش مهم نیست؟؟؟
هرکی از در اومد میگه بفرما بگیرش ببرش؟؟؟؟
بهش اینو گفتم بعد میگه نه اون فرق داره، خانواده تو کلا خودشونو زیاد دست بالا گرفتن..............................
دهن منو باز میکنه یعنی عجیبااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

بابام پنجاه ساله شه و مامانم هم 45 هردوهم فوق دیپلم دارن بعد انتظار زیادی میشه اگه بگم داماد مثلا یه لیسانس ناقابل که الان هر با سواد و بی سوادی داره داشته باشه؟؟؟؟؟؟؟
والا بخدا

[ بدون نام ] جمعه 12 خرداد 1391 ساعت 20:16

کلافگی هم داره واقعن دوستم.حق میدم بت.

خدارو شکر لااقل یکی بهم حق داد.......

[ بدون نام ] جمعه 12 خرداد 1391 ساعت 20:23

خب اشتباه میکنه دیگه.
الان زن داییاش چه مدلی ان؟فک میکنم بی تاثیر نباشه رو تفکراتش
باید بش یکی بفهمونه که همه عین هم نیستن. به هرحال ظرایط خانوادگی و خیلی چیزا فرق داره

نه دیگه اون چیزایی که تو میگی جز حداقل توقعاتیه که من هم دارم دوستم.
ولی خب اون نمیتونه گویا درک کنه و چرا؟!نمیدونم

نمی دونم....

دیگه پسرعمه ی خنگ منم الان لیسانسشو گرفته
بقیه هم دنبال گرفتن ارشد هستن...
نمی دونم چی بگم واقعا...
اونم منی که انقدر همه منتظر نشستن ببینن بالاخره با این مشکل پسندیم کی میخواد با اسب سفید بیاد........
والا بخدا...
نمی دونم چرا نمی فهمه من مدرک برام خیلی مهمه...
بهش هم بارها گفتم...
گفتم بهش که من حقوق یه استاد دانشگاه معمولی رو ترجیح میدم به میلیون میلیون پول داشتن یه آدم بی سواد...
چون موقعیت اجتماعی برام بالاتره ارزشش...
بهش میگم کارنکن تا مدرکتو بگیری و من خیالم راحت بشه بعد میگه اون وقت چه جوری و باکدوم پول دوسال دیگه بیام خواستگاری.....
موندم خودمم بخدا

[ بدون نام ] جمعه 12 خرداد 1391 ساعت 20:24

الان همین حرفایی که به من میگی رو بش گفتی؟؟؟؟؟

کلا هرچی بهت میگم و بارها در موردش باهم حرف زدیم......

[ بدون نام ] جمعه 12 خرداد 1391 ساعت 20:29

نه خب دوستم حق میدم بت. اخه واقعن چندتا اشکال مهم داره و اینکه اگه حلشون نکنه شاید مشکل ساز شه. کاشکی اون هم درک میکرد

[ بدون نام ] جمعه 12 خرداد 1391 ساعت 20:31

به نظر من بهترین راهکار اینه که بش بگی بیاین و بشینین و در مورد این مواردی که الان فک میکنی مشکل ساز شده منطقی حرف بزنین.
بعد ببینین میتونین یکیتون کوتاه بیاین یا نه.

نمی تونه بیاد
دیگه مرخصی نداره...

دوستم من کوتاه بیام بعد فکر کردی خانواده م هم کوتاه میان؟؟؟
عاشق چشم و ابروشن که بگن باشه بیا دودستی دخترمونو بگیر ببر...

همینجوریش بابت دور بودنش باید کلی تلاش کنه راضیشون کنه وای به روزی که بقیه مشکلاتم باشه..........

[ بدون نام ] جمعه 12 خرداد 1391 ساعت 20:34

دوستم توی مثالهایی که میاری سعی کن از تحقیر طرف مقابلت دوری کنی مثلا:پسر عمه ی خنگ من هم الان لیسانس داره.....
به هرحال خب طرف مقابل ناراحت میشه دیگه. کلا احتراما رو حفظ کنین توروخدا


یعنی بارها حرف زدین بعد به نتیجه نرسیدین بعد باز ادامه دادین تا وابسته تر شین و دل کند سختتر؟

دوستم به هرحال ببینین موانع قابل برداشتنه یا نه، اگه هست سر لجبازی کات نکنین ولی اگه واقعن هیچ کدومتون نمیتونین کوتاه بیاین ادامه ندین. خولاصه اول سعی کنین اگه میتونین رابطه رو حفظ کنین(الته از خدا میخام که این رابطه درست باشه)

پیش اون مواظب حرف زدنم هستم....

هردفعه بهش گفتم میگه درست میشه توکل بخدا...
میگه من درستش می کنم...
میگه ایشالا که میشه...

منم گفتم وقتی اینجوری میگه لابد می تونه که میگه میشه دیگه... تا الانم اخه خوب بود همه چیز... این ترم خیلی بد شده اوضاع...

نمی دونم
ولی بعید می دونم دیگه بشه موند...

متاسفانه

[ بدون نام ] جمعه 12 خرداد 1391 ساعت 20:36

بهش میگم کارنکن تا مدرکتو بگیری و من خیالم راحت بشه بعد میگه اون وقت چه جوری و باکدوم پول دوسال دیگه بیام خواستگاری.....
این جمله شو ببین،دقیقا همون اعتقاد پسرا. چون میخوان زندگی بچرخونن اینه آ، میدونن زندگی با پول میچرخه نه مدرک. ولی خب باید بدونه که اگه مدرک نداشته باشه اصن ازدواجی رخ نمیده

مشکل همینه دیگه
الان فقط دلش می خواد پول دربیاره
ولی نمی فهمه حرفمو که مدرکش هم به اندازه ی داراییش مهمه
حتی مهمتر...

[ بدون نام ] جمعه 12 خرداد 1391 ساعت 20:37

نه منظورم اینه پشت تلفن حرف بزنین

نمی دونم
فعلا که هیچ جوره نمی تونه آرومم کنه و مطمئنم پشت تلفنم نمی تونم خوب حرف بزنم و بدتر میشه همه چیز...

موندم بخدا
گیر کردم اصلا

[ بدون نام ] جمعه 12 خرداد 1391 ساعت 20:43

خیلی ناراحت شدم دوست ،خیلی
نمیدونم دیگه چی بگم.
خدا الهی اخر و عاقبت این رابطه تونو ختم به خیر کنه. فقط همین
نمیدونم والا. ادم نمیتونه کسی رو بشناسه. اگه ادم بدونه فقط همین مشکلاته خب رفعش میکنه ولی خب ادم که خبر نداره. الهی خدا خودش ختم به خیر کنه همه چی رو. الهی اگه خیرتون به باهم بودنه و توش برای تو ضرری نیست همه چی اصولی درست شه. به هرحال دوستم حقت خوشبختیه(از همون حقایی که دنیا بهمون بدهکاره. این هم یه مثال درست براش دوستم)
الهی که عاقبت به خیر شی دوستم. فقط همین

دوست ندارم ناراحتی تورو ببینم دوستم
مرسی که بودی
مرسی که خوندی حرفامو...
مرسی

نمی دونم چی بگم دیگه...
خسته و داغونم فعلا...

مرسی
بهترین دعایی بود که برام کردی
ایشالا توام خوشبخت و عاقبت بخیر بشی بهترین هارو برات آرزو دارم دوستم

[ بدون نام ] جمعه 12 خرداد 1391 ساعت 20:49

تازه داشتم کلی ذوق میکردم که خدارو شکر که همه چی درسته،من میزون تو میزون و همه چی ردیفه واسه اتفاقای خوب
تازه داشتم میگفتم دیگه نمیزارم چیزای الکی ناراحتم کنن ولی متاسفانه اتفاق الان الکی نیست.
دوستم اگه کاری از دستم برمیاد بگو؟


تازه منم داشتم خودمو می کشیدم بالا
تازه داشتم جدی جدی جون می گرفتم...
نمی دونم...
نمی دونم دوستم
بغضضضضضضضضضضضضضضضضضضضضضضضضض

نه دوستم کاری ازت بر نمیاد خب...

[ بدون نام ] جمعه 12 خرداد 1391 ساعت 20:52

فدای تو
فعلن که بغض کردم دوستم. واقعن ناراحت شدم دوست. خب برام مثه خودمی،همیشه شادیهات شادم کرده، با موفقیتات پز دادم، با پیروزیهات احساس پیروزی کردم
مسلما نمیتونم غمتو ببینم. غمت ناراحتم میکنه.
برات دعا میکنم دوست. دعا میکنم خدا خودش راه درستو نشونت بده. خدا خودش پشت و پناهت باشه
تو اعتکاف خوش بگذره انشالله
کاری نداری؟

آخ که میگی اعتکاف دلم می خواد بترکه...
چقدر برنامه داشتم برم اونجا
الان ولی انگار رمقی ندارم برای هیچ کاری...
چی بگم دوستم...

مرسی دوستم که بودی
نه مواظب خودت باش التماس دعا
به عروس بگو خیلی التماس دعا اولین سفرشونه
خدافظ
بازم مرسی

[ بدون نام ] جمعه 12 خرداد 1391 ساعت 21:00

خدا حافظت باشه...
نمیگفتی هم خودم بش میگفتم برات

مرسی
بوسسسسسسسسسسس
مرسی بابت همه چیز

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد